سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزگار غریبی است نازنین

شب هم آغوش سکوت ،بر گستره شهر سایه افکنده است.مردمان شهر ،غم آویز آفاق خاموش شفق، چهره در هاله بی برگی فرو برده اند و من در سکوت و دلمردگی شب همه ذرات وجودم را به ناله آهی آزاد کرده ام تا غرق لحظه های ناب فریاد گردم.خیره به ستاره های آسمان شهرم می گردم و چه مست می شوم از اینکه کویر چه مهربانانه ،این میهمانان کوچک را میزبان گشته است.می گویند قلب کویر به وسعتی نادیدنی دامن گسترده،می گویند قلب کویر بلر جان آسمان گره خورده،تو بیندیش که خدا در آبی پاک آسمان باشد و آسمان در نیلگون کرانه کویر،پس خدا در کویر دیدنی تر است.ستاره های چشمک زن نیز میهمان خدایند.چه کس می تواند چشمک زنی ستارگان کویر را به نظاره بنشیند و قرار از کف ننهد،که می تواند تالار کهکشانی کویر را بنگرد و عاشقش نشود؟که می تواند؟ که می تواند؟چنین درخشش و تابشی خود گواه صادق بر حقیقتی است که در بطن هستی نهفته است و به ضرباهنگ تپش قلب گیتی نمود می یابد.شاهد بی مدعایی است که جاری بودن خدا در شریان زمان و نزدیک ترل بودن او به انسان از رگ گردنش را هویدا می سازد واما چرا انسان خدا را نمی بیند؟چرا در مناظره عقل و عشق به خدا نمی رسد.

 

مهدی می اید

 




نویسنده : ملیحه ابراهیمی - ساعت 11:26 صبح روز سه شنبه 84/10/27
نظرات ()    |   لینک ثابت    |  


Powered By Persianblog.ir - Designed By Payam salami pargoo